پنجره فولاد

ساخت وبلاگ
وقتی رفت سرکارگرها در عالم خواب جمال نورانی حضرت را مشاهده نمود .حضرت او را به اسم صدا زد وفرمود فردا صبح کارگرها را جمع کن وکار را شروع کنید و سر درب ورودی حرم را زودتر انجام بدهید.صبح وقتی بیدار شد به خودش گفت : این یک خواب بود من باید از حرف استادم سید مهدی تبعیت کنم.شب دوم همان خواب را دید وباز هم اعتنائی نکرد.در شب سوم حضرت به او عتاب نمودند و فرمودند : مگر به شما نگفتم تا سید مهدی از اصفهان بر نگشته هر چه زودتر سر درب ورودی حرم را درست کنید .اگر انجام نمی دهی به یک نفر دیگر بگویم.روز سوم به خودش گفت : این امر امام است و از یک خواب عادی خارج است وباید اطاعت کنم.کارگر ها را جمع کرد و کار را شروع نمودو تا سید مهدی از اصفهان برگشت سر دربهای ورودی حرم مطهر را تمام کرد.وقتی استاد برگشت به سرکارگرها گفت مگه به شما دستور ندادم کار نکنید ؟ کی به شما گفت کار را شروع کنید؟ سرکارگرها داستان خوابهای پی در پی خود را گفت.یک وقت سید مهدی منقلب شد و شروع کرد به گریه کردن.گفتند چرا گریه می کنید؟ گفت : حقیقت از این قراره که من یک حرزی (دعا)آماده کرده بودم که توی سر در ورودی حرم امام رضا (ع) نصب کنم که هیچ انسان آلوده و گنه کاری نتواند وارد حرم شود.ولی غافل از این بودم که خود امام رضا(ع) دوست دارد که گنه کاران هم به او پناهنده شوند.

   در این دیار هر که بیاید غریب نیست               هر کس که دل شکسته بود بی نصیب نیست

اینجا که می رسی نفست تازه می شود               دل داده می شوی و دلت بی شکیب نیست

آب حیات آب شفا دارد این حرم                 این خطه را نیاز به ناز طبیب نیست

هر کس به گوشه ائی به نیایش نشسته است           سنگ صبور این جماعت بی شکیب نیست

اینجا پر از صدای هجوم ملائک است          اینجا نوائی به جر امن یجیب نیست

 

+ نوشته شده در  دوشنبه نهم مرداد ۱۳۹۶ساعت 11:39  توسط مهدي احمدي ونهري  | 
زمزم معرفت...
ما را در سایت زمزم معرفت دنبال می کنید

برچسب : پنجره,فولاد, نویسنده : 6ahmadivenhari3128 بازدید : 10 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 16:18